نمی دونم که چرا هر وقت به تو می رسم ، نمی توانم از تو
بگویم. برای گفتنت واژه کم می آورم. به هر حال ، بدان
که بیشتر از این حرف ها و واژه ها برایم معنا می دهی
نمی دونم که چرا هر وقت به تو می رسم ، نمی توانم از تو
بگویم. برای گفتنت واژه کم می آورم. به هر حال ، بدان
که بیشتر از این حرف ها و واژه ها برایم معنا می دهی
نمیدونم هیچ کلمه ای هست که به اندازه دوستت دارم نشون بده من چقدر دوست دارم؟!!!
دوست دارم
و عشق را خداوند فرستاد
و بیست و چهاربار زندگی کردم آن روز
نگاه تو
نگاه من
و خرامیدنت روی زمینی که سرد بود
گلهایی بود که می رویید زیر قدمهایت
خضر شدی در سرزمین مرده قلبم
با تو سبز شده زیبا
24 مبارک
و خدا تورا که آفرید
فرشتگان بهمن تبریک گفتند !!!
زیبایی زندگی من فقط نگاه ماه گونه توست
بدرخش در سیاهی شبهایم ماه زندگی من
من مدتی است ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو
این روزها پر از هیجان تغزلم
چیزی بجز ترانه ندارم برای تو
جان من است و جان تو امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو
از حد دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلا" نمی شود بشمارم برای تو
این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تو
من ماهیم تو آب تو ماهی من آفتاب
یاری برای من تو و یارم برای تو
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو
تو ای زنانه ترین حس آسمانی من
و مریمانه ترین روح جاودانی من
و عطر یاس بهارانۀ تو میپیچد
میان دفتر خشکیدۀ خزانی من
نگاه کن که پس از سالیان سال آمد
خود غریب من امشب به میهمانی من
صدای قلب مرا سنگ ها نمیشنوند
تویی فقط به خدا سهم همزبانی من