پنج شنبه 24 آذر 1384 ساعت 17:30 عاشق شدم تا همیشه
بایگانی

۲۹۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مح» ثبت شده است

ببین تمام من شدی ،اوج صدای من شدی
بت منی شکستمت ، وقتی خدای من شدی

ببین به یک نگاه تو ،تمام من خراب شد
چه کردی با سراب من ،که قطره قطره آب شد

به ماه بوسه می زنم ، به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین ، به عشق تو چه می کنم

منو به دست من بکش ، به نام من گناه کن
اگر من اشتباهتم ، همیشه اشتباه کن

نگو به من گناه تو ، به پای من حساب نیست
که از تو آرزوی من ، به جز همین عذاب نیست

هنوز می پرستمت ، هنوز ماه من تویی
هنوز مومنم به تو ،که تکیه گاه من تویی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۴۰
محمد ...

منتظرم

منتظر شنیدن  صدای تو حرفهای تو

همین نظرهای تو هم دلگرمم می کند

دلم برایت تنگ شده ناراحت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۸۹ ، ۱۹:۲۲
محمد ...

می نویسم (( د ل ت ن گ م )) تو بیا فاصله ها را بردار

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۸۹ ، ۱۳:۳۳
محمد ...

نگاه می کنم به گذشته
به تو به من
به لبخند هایت
خدا میداند چقدر مشتاق برگشت لبخندهایت هستم
چقدر دلم برایت تنگ شده
چقدر دلم میخواهد قدم بزنم و حرف بزنم
چقدر ...
تقصیر تو نیست ، تقصیر من نیست تقصیر هیچ کس نیست
تقدیر ماست همان تقدیری که اگر بخواهیم تغییرش می دهیم دوباره می سازیمش و دوباره لبخندهای برمیگردانیم
دوباره لحظه ها را جشن میگیریم
دوباره میخندی و ستاره ها می درخشند
دوباره شاد میشوی و شاد میشوم
دوباره زنده میشوم
رها میشوم از این سیاه چال خستگی
میخندی و خلاص میشوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۸۹ ، ۱۱:۲۶
محمد ...

نگاه می کنم به گذشته
به تو به من
به لبخند هایت
خدا میداند چقدر مشتاق برگشت لبخندهایت هستم
چقدر دلم برایت تنگ شده
چقدر دلم میخواهد قدم بزنم و حرف بزنم
چقدر ...
تقصیر تو نیست ، تقصیر من نیست تقصیر هیچ کس نیست
تقدیر ماست همان تقدیری که اگر بخواهیم تغییرش می دهیم دوباره می سازیمش و دوباره لبخندهای برمیگردانیم
دوباره لحظه ها را جشن میگیریم
دوباره میخندی و ستاره ها می درخشند
دوباره شاد میشوی و شاد میشوم
دوباره زنده میشوم
رها میشوم از این سیاه چال خستگی
میخندی و خلاص میشوم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۸۹ ، ۱۰:۴۶
محمد ...

و  دوباره بیست و چهار

و دوباره خلق لحظه ای ناب با تو

با تو که زیباترین سرود خلقتی

آفرین بر تو برای افرینش این لحظه

تو امدی و مرا از قفسی خود ساخته رهاندی

آزادم کردی و عشق را به من آموختی

تا همیشه کنارت خواهم بود

تا همیشه دوستت دارم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۸۹ ، ۰۶:۴۸
محمد ...

رویای من

ان لحظه که نیستی و من تنها کنج این خانه به تو می اندیشم برای اندوهناک است

دلم تو را و عشق تورا و یاد تو را می پرستد

دلم صدای دل انگیزت را دوست دارد

و چشمهایت را ...

نمیدانم بانوی من از چه بگویم و از کجا

از کدام حسنت بگویم و از چه چیز تعریف کنم

زیبای من ، آرامش تمام لحظه هایم تو را میخواهم و تنها تو را دوست دارم که لحظه لحظه ام را وقف چشمهایت کرده ام

گلم ، بهارم ، عمرم ، نازنینم

دوستت دارم و تا ابد دوستت خواهم داشت

عاشق هستم و عاشقت خواهم ماند

چون تو بانوی اردیبهشت منی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۸۹ ، ۰۹:۱۰
محمد ...

ای تو بهانه واسه موندن
ای نهایت رسیدن
ای تو خود لحظه بودن
تو طلوع صبح خورشید و دمیدن
ای همه خوبی همه پاکی
تو کلام آخر من
ای تو پر از وسوسه عشق
تو شدی تمامی زندگی من
اسم تو هرچی که میگم
همه تکرار تو حرفای دل من
چشم تو هرجا که میرم
جاریه توچشمای منتظر من
تورو اون لحظه که دیده
به بهانه هام رسیدم
از تو تصویری کشیدم
که اونو هیچ جا ندیدم
تورو از نگات شناختم
قصه از عشق تو ساختم
تورو از خودت گرفتم
باتو یک خاطره ساختم

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۸۹ ، ۱۰:۴۰
محمد ...

از امروز دوباره هستم

دوباره می نویسم ، برای تو که معنی عشقی

ی شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایهء مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست

آه، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دور دست آسمان
جوی خشک سینه ام را آب تو
بستر رگهام را سیلاب تو
در جهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم براه

ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته
آه، ای بیگانه با پیرهنم
آشنای سبزه واران تنم
آه، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب
آه، آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیرهنم
آه  می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یک دم بیالاید به غم
آه، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم های های

این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان، زخمه های چنگ و رود ؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟

ای نگاهت لای لائی سِحر بار
گاهوار کودکان بیقرار
ای نفسهایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه های اضطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیا های من

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۸۹ ، ۰۷:۳۷
محمد ...

چشمامو میبندمو و به چشمای قشنگت فکر میکنم

چه نعمت بزرگی رو خدا بهم داده 

چقدر عمق چشمات زیاده ، چقدر مهربونه

آرامش عجیبی بهم میده وقتی نگاش میکنم

انگار تمام غصه هام طلسم میشن و تمام شادی ها تویه آسمون دلم پر می کشن

دوست دارم بهترینم

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۸۹ ، ۱۰:۴۷
محمد ...