نمی دانم چگونه به ذهن ها می رسد این خیال خام که نیست !
خدا ذهن های مردم عصر ارتباط توان برقرای رابطه با نوشته هایم را ندارند یا باز این دست های من است که یارای نوشتن وصف بی مثالش نیست
وای بر من اگر لحظه ای نباشد
چگونه بنویسم اگر نباشد
نوشتن پیشکش چگونه نفس بکشم ، چگونه بمیرم که مردن هم بدون حضورش نا ممکن است
آخر این وجود آسمانی مگر به خیال کسی جز معبود میرسد ،
اصلا مگر جز خدا کسی میتواند تصورش کند که می گویید زاده ذهن من است
آری تنها خدا بود که توانست به آن وجود فکر کند و آنگاه نقشش را در تمثال آدمی بیافریند و آن را مرحمی قرار دهد برای لحظه هایم
برای دیروزم امروزم فردایم.
میمش محبتی است عالم گیر،
ها اش هدیه ای است از خدا ،
دالش دلبری می کند در همه جانم ،
یایش یادگار پرتو حق است
و های دیگرش هدایتگرم در زندگی.
دوستش دارم برای بودنش و مهدیه بودنش.
سخنی با تو عشق جاودانه من: خواستم بگویم
این قلب من از عشق تو دیوانه ترین است
عبد تو و در کوی تو با کفر قرین است
دی بیخبری کفر بورزید به بودت
بود تو کنارم صنما عین یقین است
18/10/88