دو قدم مانده به صبح
چند روز بیشتر نمانده تا چهارمین سال حضورم کنارت را جشن بگیرم
میبینی چه زود گذشت
میبینی چگونه این من و تو ماشد!
خدا یا شکرت که این زیباترین گل هستی را به من بخشیدی
با تو بودن انتهای خوشبختی است و دور از تو بودن اوج درماندگی
هر روز با این امید از به راه می افتم که ببینمت و صدایت را بشنوم
تو بهترینی و من تا ابد دوستت دارم
زیباترین شعرم فدای خنده هایت
هر لحظه جان من فدای خاک پایت
لبخند تو درمان این قلب مریض است
امید من بعد از خدا ، سوی نگاهت