چایی
پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۸۸، ۰۴:۵۸ ب.ظ
دلم می خواست الان روبروت تویه اتاق نشسته بودم و تو هم می رفتی برام یه چایی می آوردی
دلم برای چاییات تنگ شده نازنینم
همون چایی هایی که بعد از آوردنش بهم لبخند می زنی و بعد از اینکه کلی با هم حرف می زنیم و وقتی حسابی سر شد بهم می گی برم برات آب جوش بریزم و منم می گم نه چون طعم اون چایی رو با هیچی عوض نمیکنم
دلم برات تنگ شده عشقم
۸۸/۱۰/۲۴