چهار و یک مبارک
دوستت دارم
نمی دانم از کدام لحظه سخن بگویم
بگویم از لحظه آمدنت، بگویم از قدم زدن در کنار خیابان ، بگویم از چشمهای مهربانت از چه بگویم که از هر کجا اغاز کنم باز این افکار و این قلم را یارای سخن راندن در وصف تو نیست
بگویم بهار زندگیم با تو آغاز شده نه دروغی بزرگ است بهترینم زندگیم با تو آغاز شد آن لحظه که دیدمت و نگاهم آنقدر قدمهایت را دنبال کرد تا به عشق رسید و حال من هستم و لحظه هایی ناب و خالق آن لحظه ها
دوستت دارم و تا ابد دوستت خواهم داشت
بهترینم آخر چقدر مهربانی
گاهی با خود می اندیشم خدا تورا خلق کرد تا مهربانی را به جهانیان بیاموزد
نمیدانم فرشته ای یا انسان یاشاید تکه ای از روح خدا در زمین
اما می دانم و میدانم و می دانم که عاشقت هستم که با همه وجود دوستت دارم و تا همیشه کنارت خواهم ماند